دیشب مهمون داشتیم...
تو ، عزیز دلم ، دلربا مثل همیشه تک تک لحظه ها رو کنارم بودی...بوسیدن های یواشکیت.. دوست دارم هایی که بلا فاصله بعد گره خوردن نگاه هامون نصیبم میشد.. فشار های دستت روی انگشتام..همه اینا باعث شد تا با انرژی تمام از مهمونامون پذیرایی کنم :)
صب با چشمای خواب آلود بیدار شدم...و غر زدن های همیشگی برا رفتن به دفتر :)) تو هم دیرت شده ... طبق روال هر روز شروع کردی به دلداری دادنم... بعد یه بغل محکممم و بعدم خدافظی غم انگز هر روزه :(
5 دقیقه بعد دیدم صدای بوق ماشینت میاد . ینی چی شده ؟ چیزی که جا نذاشتی.. با عجله میدوم سمت در و همینکه درو باز میکنم میبینم با لبخند توی چارچوب در وایسادی و یک دسته گل نرگس
نوبرانه هم توی دستاته.... میگی خانومم عاشقتم ...برای تو....
سر جام خشک میشم ! میپرم بغلت و میبوسمت... کاری هم به نگاه های عاقل اندر صفی مردمی که دارن تو خیابون رد میشن ندارم ! عوضش برا همشون عشق آروز میکنم .........
کلی خندم میگیره . از اینکه تو و بابا برای خوشحال کردن من با هم رقابت میکینین :)))))
وقتی دیشب بابای مهربونم اون گلدونا رو آورد کنار لبخندات اخمتم دیدم :)) میدونم تو فکرت بود از همین گلدونا برام بگیری ولی بابا پیشدستی کرد :))))
من خوشبختم ... من با داشتن دو تا مرد و دو تا زن توی زندگیم ، خوشبخت ترین آدم دنیام...این خوشبختی و برا همهه آدما آرزو میکنم...آمین
+ دارم قد میکشم......
ادامه مطلبما را در سایت دارم قد میکشم... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eshqedaq بازدید : 61 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:06